گاهی وقت ها میدونی یک چیزی درسته اما مخالفت میکنی واقعا سخته قبولش ...
همینکه قبول کنی سخته ...
نه میتونی قانع کنی نه قانع میشی ...
لجاجت ... کشیدن ناخن بر تخته سیاه ... جیغ هایِ برخواسته از حنجره هایِ رو به پارگی ...
فکر کنم تنها راه حل خُرد کردن خود و پذیرش باشه ... فِک کنم !
{قهوه یِ آماده اش را هم می زند ...ازین قهوه تقلبیا ... }
پ.ن:
زندگی چقدر عجیبه ...
برخلاف دوستی که میگفت نه زندگی آسونه ، خودم هِی مشکلاتم زود به زود حل میشه ، خوش به حالش ، نه ؟! :)
نظرات (۰)