هر چقدر هم که همه بروند آخر #سایه ات می ماند ...
باید از سایه ات مواظبت کنی ... در برابر سایه های دیگران ...
امروز سایه ام درد میکند ...
نه که سایه ای اذیتش کرده باشد ها ... نه ...
اصلا مگر من میگذارم که سایه ای سایه ام را اذیتم کند ؟ با تیر میزنمش ...
حتی شما دوست عزیز ... سایه ات را با تیر میزنم ...
سایه ام درد میکشد ...
حرف که نمیزند ... منتها هی دستش را بر روی قلبش میگذارد ...
هی دستانش به سمت چشمانش میرود و البته دستانش #محو میشود ...
نمیدانم گریه هایش را پاک میکند یا از خستگی چشمانش را میمالد تا احساس راحتی کند ...
به هر حال خیلی نگرانِ سایه ام هستم ...
اگر بگذارد و برود چه ؟ آن وقت ... چه می شود ؟
...
..
.
ای سایه مرا ترک مکن
من با تو خوشم (قلب) ...