تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
سایه ای از یک مَن


۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سایه» ثبت شده است

ساعت 00:45


به اطرافم نگاه میکنم و چیزی جز سکوت نیست ، به دنبال لحظه ای میگردم که من ، من شود ، اما تا چه حد خواسته ام آرمانیست ؟

همان طور که شب قدر برایمان آنقدر آرمانیست که فکر میکنیم همه چیز در یک شب حل می شود چطور ممکن است به آرمانیجات اعتقاد نداشته باشیم ؟!

یک جای کار می‎لنگد ، شب قدر که کدِ رمزِ بازی زندگی نیست ، هست ؟! هوم ؟

ای کاش همیشه آرمان ها برایمان پاسخ میشدند ، افسوس که اینطور نیست ، شاید ...


پ.ن :

التماس دعا در لیالی قدر

#سایه


محمد حسین ۹۷-۳-۱۶ ۰ ۰ ۲۵۷

محمد حسین ۹۷-۳-۱۶ ۰ ۰ ۲۵۷




زندگی به سبک ترانه گرافی ، ژوان ، یا هر کانال کوفتی ای دیگر با نوشته هایی از جنس عشق هاییِ مبهمِ قاچاقیِ بدون تاریخ تولید و انقضا و اینقدر بی عمق و گاها ایقدر عمیق به عمق چاهی دهشتناک ...

زندگیِ وهم ناکِ کوتاهِ چند ماهه یا چند ساله با توهمات پوچ و مسخره و لبخند هایِ از جنس سریال های رمانتیک !

تلاش برای به مشکل خوردن و لذت بردن از درد و گاها چشیدنِ طعمِ خوبِ حلِ مشکل .

انگار زندگی فقط همین است ...
خودمان چه شدیم ؟

اعتقاداتمان چه شد ؟

سبکِ زندگیِ خودمان چه شد ؟

و امثال این سوال ها !

------------------------------------

درد دارد واقعا ها !

------------------------------------

پ.ن1:

به قولِ دوستی "تروجانِ بی تفاوتی" نسبت به یک سری از چیز ها گرفتدمان !

پ.ن2:

لطفا آشغال نریزید !



محمد حسین ۹۶-۴-۲۲ ۰ ۰ ۳۹۶

محمد حسین ۹۶-۴-۲۲ ۰ ۰ ۳۹۶


سایه ها خنگ تشریف دارند و عملا به سادگی تاثیر میبینند ...
نه که چندان با هم نوعان خود فرق ندارند ...
سیاه سیاه است دیگر.

همانطور که مشکی .. مشکی ...

<< اصلا شاید آدم هم آدم ، ها ؟ >>

اینقدر گفتم مواظب سایه ها باشید نبودید ... که سایه ها سیاهیشان را چسباندند بهتان !

(مخاطب کیست ؟ هَن ؟ )

البته سایه یِ همه سیاه است :/ اصلا شاید سایه نماینده رذیلت های هر شخص باشد بر زمین که پیشینه یِ ذهنیِ "سیاه بر زمین بودن" و "زیر پا لگد مال شدن" ، قوه سیاه و پلیدی را عملا در ذهن ضعیف کند ...
که میداند ...

بگذریم ...
پ.ن :

سایه ها هم عجیب چیزی هستند ها !

اگر هم پلید بودند، باز هم مواظبشان باشید ...
پلیدی به عنوان بخشی از وجود مقدس است ، بی محلی را برنمیتابد ... هار میشود ...



محمد حسین ۹۶-۴-۱۹ ۲ ۰ ۴۰۹

محمد حسین ۹۶-۴-۱۹ ۲ ۰ ۴۰۹


هیچ وقت دوست نداشتم قلبِ کامل باشم ...

همیشه دنبال نصفِ قلب بودن ، بودم ...

آخر اصلا قلب بودن که به قلبِ قلبِ قلب بودن نیست ...
قلب باید پازل باشد ...
همیشه به تمام تکه هایش برای قلبِ قلبِ قلب بودن نیاز داشته باشی ...
وقتی تکه ای گم میشود با تمام وجود درک کنی که انگار چیزی نیست ...
بعد تنها این نیست که ...
وقتی قلبت میشکند ...
وقتی ترک های قلبت همه ی تکه های پازل را فرامیگیرد ...
وقتی تک تکِ تکه های پازل جزئی از دردِ کل قلب را نشان داد ...
آنجاست که قشنگ است ...
نه این که قشنگ باشد ها ...
لااقل میفهمی که به اندازه تمام تکه هایِ پازلِ قلبت ...
همین :)




محمد حسین ۹۶-۳-۱۸ ۵ ۰ ۵۷۵

محمد حسین ۹۶-۳-۱۸ ۵ ۰ ۵۷۵


هر چقدر هم که همه بروند آخر #سایه ات می ماند ...

باید از سایه ات مواظبت کنی ... در برابر سایه های دیگران ...

امروز سایه ام درد میکند ...

نه که سایه ای اذیتش کرده باشد ها ... نه ...

اصلا مگر من میگذارم که سایه ای سایه ام را اذیتم کند ؟ با تیر میزنمش ...

حتی شما دوست عزیز ... سایه ات را با تیر میزنم ...

سایه ام درد میکشد ...

حرف که نمیزند ... منتها هی دستش را بر روی قلبش میگذارد ...

هی دستانش به سمت چشمانش میرود و البته دستانش #محو میشود ...

نمیدانم گریه هایش را پاک میکند یا از خستگی چشمانش را میمالد تا احساس راحتی کند ...

به هر حال خیلی نگرانِ سایه ام هستم ...

اگر بگذارد و برود چه ؟ آن وقت ... چه می شود ؟

...

..

.

ای سایه مرا ترک مکن

من با تو خوشم (قلب) ...



محمد حسین ۹۶-۳-۰۸ ۳ ۰ ۴۱۸

محمد حسین ۹۶-۳-۰۸ ۳ ۰ ۴۱۸


افکار و تمام حرف های ناگفته ای که نوشتن تنها راه حلش است ؛ شاید .